حجتالاسلام
حاج شيخ محمود مفتح، معروف به «ميرزا محمود» پدر شهيد دكتر مفتح از
اساتيد و فضلاي حوزة علميه همدان به شمار ميرفت. وي كه در ادبيات فارسي و
عربي متبحر بود و از خرمن علوم اهل بيت (عليهمالسلام) حظي وافر داشت،
قسمتي از عمر گرانماية خود را صرف تعليم و تعلم علوم نبوي و احاديث اهل بيت
عصمت و طهارت (عليهمالسلام) نموده بود.
همو براي ترويج معارف نوراني
قرآن كريم طريق خطابه و وعظ را انتخاب نموده و در اين راه از هيچ كوششي
فروگذار نميكرد. در اكثر جلسات و هيأتهاي مذهبي حضور يافته و علوم و معارف
اسلامي را تدريس ميكرد و منابر وي بيشتر به بيان و شرح روايات معصومين
(عليهمالسلام) اختصاص مييافت.
علاوه بر اين وي در شهر همدان به زهد
و تقوي اشتهار داشت. تا آنجا كه هنوز اهالي متدين شهر همدان از مرحوم
ميرزا محمود مفتح به نيكي ياد كرده و خاطراتي از وي در سينه دارند. وي كه
علاقه و ارادت خاصي به خاندان نبوت و ولايت داشت و عاشق و شيفته خاندان نور
بود، اشعار بسياري به زبانهاي فارسي و عربي در رثاي اهل بيت
(عليهمالسلام) سروده است كه نزد خاندان ايشان باقي است.
آيتالله
مفتح كه در زمان كودكي در دامان پدر پرورش يافته و احكام نوراني اسلام را
از پدر عملاً آموخته بود در اين دوران به فراگيري علوم اسلام علاقمند گرديد
و با حضور در مجلس درس پدر، ادبيات را نزد پدر فرا گرفت و مقدمات كمال در
محفل گرم و نوراني پدر در وي بارور گرديد.
دكتر مفتح در هفت سالگي وارد
دبستان گرديد. و پس از اتمام اين دوره، به دليل اشتياق فراوان جهت
فراگيري علوم اسلامي، در مدرسة علميه مرحوم آيتالله العظمي آخوند ملا علي
همداني مشغول تحصيل گرديد. در اين دوران بود كه احساس ميكرد به دريايي
زلال براي سيراب كردن روح تشنة خود دست يافته است، لذا با جديت هر چه
تمامتر در مدّت كوتاهي مراحل مقدماتي دروس ديني را به اتمام رسانيد وي براي
به كمال رساندن استعدادهاي ذاتي خود، تحصيلات در اين مقطع در شهر همدان را
براي خود كافي ندانست; به همين جهت با مشورت علمأ و بزرگان همدان و به
سفارش و راهنمايي پدر، ادامه اين راه را با ورود به حوزة علمية قم و
استفاده از محضر علمأ و دانشمندان در بزرگترين دانشگاه علوم اسلامي انتخاب
نمود.
نوجواني 16 ساله بود كه با اخلاص و پشتكار تمام به قم مهاجرت كرد
(سال 1326 .'ûش) در اين بلد طيبه رحل اقامت افكند در آن زمان مدرسة
دارالشفأ محل تدريس بزرگاني از علمأ و محققين بود و طلاب و تشنگان فضيلت
براي بهره بردن از كمالات معنوي و تحصيل علوم اسلامي در اين مدرسه حاضر
ميشدند. مرحوم محمد مفتح نيز براي پيمودن مراحل كمال خود به خيل اين
فرهيختگان درآمد و با نظمي خاص و كوششي وصف ناپذير به تحصيلات خود ادامه
داد. جديت و پشتكار و توكل به خدا و دقت عمل وي در امر تحصيل موجب گرديد تا
پلكان ترقي و تكامل را به سرعت در نوردد و به مراحل عالي برسد.
در آن
ايام معمولاً طلبههاي فاضل در كنار برنامة تحصيلي خود، دروسي را كه
گذرانده بودند، تدريس ميكردند. مرحوم مفتح نيز كه علاقة بسيار زيادي در
امر تعليم و تربيت در خود مييافت، كرسي درسي براي خود قرار داده، و
همراه با تحصيل در مكتب بزرگان، خود نيز به امر تدريس اشتغال يافت.
وي
كه هيچگاه از امر تحقيق باز نميايستاد، براي انتخاب استاد برتر در درس
بسياري از مدرسين حوزه حاضر ميشد. تا اينكه سيراب شدن خود را در حاضر شدن
در دروس مرحوم آيةالله العظمي حاج آقا حسين بروجردي، مرحوم علامه سيد
محمّد حسين طباطبائي، مرحوم آيتالله محقق داماد، مرحوم آيتالله العظمي
سيد محمّد رضا گلپايگاني(قدس سره) و حضرت امام خميني (قدس سره)يافت.
مرحوم
مفتح در اين ايام به عنوان طلبهاي فاضل و كوشا از ديگر طلاب همدورة خود
پيشي گرفته بود. وي كه ادبيات و فقه و اصول و فلسفه را به خوبي ميشناخت،
در حلقة درس اساتيد بزرگواري حاضر گرديد و پشتكار، استعداد سرشار و علاقة
وافر به تحصيل باعث شد سريعاً به مدارج عالي تحصيلي ارتقأ يابد. مهمترين
اساتيد مراحل تحصيلي بزرگمرد انديشه را ميتوان بدين گونه برشمرد: 1ـ
مقدمات و ادبيات، نزد پدرش مرحوم حجتالاسلام شيخ محمود مفتح 2ـ بخشي از
كتاب رسائل شيخ انصاري، در محضر آيتالله مجاهد تبريزي 3ـ بخشي ديگري از
كتاب رسائل شيخ انصاري و مكاسب، نزد مرحوم آيتالله محقق داماد 4ـ فلسفه و
عرفان، در محضر مرحوم آيتالله علامه طباطبائي
5ـ دروس خارج فقه و
اصول فقه نزد مرحوم آيتالله بروجردي و آيتالله حجت 6ـ دروس عرفان و خارج
اصول فقه در عاليترين سطح نزد، حضرت امام خميني وي در مدّتي نه چندان
طولاني با كسب فيض از محضر اساتيد و فحول و بزرگان دين به درجة اجتهاد نائل
آمد. دكتر مفتح در كنار برنامههاي تحصيلي خود، فعاليتهاي اجتماعي را نيز
دنبال ميكرد. بنا به سفارش پدر و احساس نياز به تكامل روحي و معنوي خويش و
ضرورت تشكيل خانواده با آشنايي قبلي خانوادگي كه با يكي از خاندان با
اصالت مذهبي همدان داشتند، در سال 1328 .'ûش با خانم جابري انصاري صبية
مرحوم آيتالله حاج شيخ حيدرعلي جابري انصاري ازدواج نمود. ثمرة اين ازدواج
8 فرزند بود كه در مرتبة خود، جايگاه والاي خاصي دارند. خانم جابري انصاري
در اين باره ميگويد:
«... از آنجا كه پدر اينجانب مرحوم آيتالله حاج
شيخ حيدرعلي جابري انصاري از نوادههاي جابربن عبدالله انصاري اوّلين زائر
قبر امام حسين(ع) و از روحانيون بزرگ همدان بودند، و شهيد دكتر مفتح به
ايشان علاقة فراواني داشتند و با شناختي كه دو خانوادة مفتح و جابري انصاري
به يكديگر داشتند، پيشنهاد شهيد دكتر مفتح فوراً مورد قبول پدر اينجانب
واقع گرديد و به شكلي ساده و اسلامي در سال 1328 .'ûش زندگي را آغاز
كرديم.
....ايشان بيشتر معلم فرزندانشان بودند، و فرزندانشان به ايشان
به ديده الگو و راهنماي خود نگاه ميكردند. مسلماً مقام والاي علمي ايشان
در پيدا شدن اين ديد، در فرزندانشان نقش بسزايي داشت. چه ايشان با تكيه بر
همين غناي علمي، لحظهاي از ارشاد و راهنمايي فرزندان خويش غفلت نمي
كردند و شخصيت علمي و موقعيت اجتماعي ايشان باعث ميگرديد كه فرزندانشان
ايشان را الگوي زندگي خويش قرار دهند. واقعاً من فكر ميكنم همين كه
بحمدالله تمام فرزندان ايشان مؤمن به اسلام و انقلاب و امام هستند، ثمره
اين ديد و اين تلاش مستمر ايشان براي تربيت و ارشاد فرزندانشان ميباشد.»1
فعاليتهاي علمي
شهيد
آيتالله مفتح تحصيلات حوزوي را با موفقيت به اتمام رسانيد. در قم مدرسي
ارزنده و از فضلايي محسوب ميشد كه فلسفه را خوب فهميده بود و اين رشته را
خوب تدريس ميكرد و حوزة درس وي با تعداد بسيار زياد طالبان علم و حقيقت،
يكي از پرشورترين و قابل استفادهترين درسهاي حوزة علميه قم بود. از
ويژگيهاي خاص مرحوم دكتر مفتح آشنايي با علوم جديد و تحصيلات دانشگاهي در
كنار تحصيلات حوزوي بود. وي در سال 1333 ش در رشته معقول دانشكده الهيات و
معارف اسلامي دانشگاه تهران مشغول به تحصيل شد و با تلاش زياد در فرصتي
اندك، در شهريور ماه 1336 ش رساله پايان نامه خود را با داوري مرحوم
حسينعلي راشد تربتي و مرحوم سيد كمالالدين نوربخش و شهيد بزرگوار علامه
مرتضي مطهري با درجة «بسيار خوب» گذرانيد و از اين رشته فارغالتحصيل
گرديد.
پس از اتمام دانشگاه همزمان با تدريس در حوزه علميه، تدريس در
دبيرستانهاي قم را آغاز نمود. در همين سالها با همياري شهيد مظلوم آيتالله
دكتر سيد محمد حسيني بهشتي، كانون اسلامي دانشآموزان را در قم تشكيل
داد. شهيد مظلوم آيتالله دكتر بهشتي در اين باره ميگويد:
«آشنائي من
با مرحوم آقاي دكتر مفتح به 1325 مربوط ميشود. اوّلين سالي كه براي ادامه
تحصيل به قم رفتيم (1324) يعني 25 سال قبل به مناسبتهاي مشترك شديدي كه
پيدا كرده بوديم انس و آشنايي مان بيشتر شد. با همكاري ايشان، كانون
اسلامي دانشآموزان در قم بوجود آمد كه اوّلين مجمع اسلامي زنده بود كه در
آن طلبه و دانشجو و معلم و دانش آموز و گروههاي مختلف در كنار هم جمع
ميشدند و جلوهاي بود از هماهنگي همه قشرهاي جامعه ما بر محور اسلام عزيز و
بينش زنده و سازنده اسلام.»2
از آنجا كه مرحوم آيتالله دكتر مفتح يك
طلبه جدي، سخت كوش و يك محقق موفق بود و هيچگاه حدي براي اندوختههاي
علمي خود قائل نمي شد بنابراين تصميم گرفت تحصيلات كلاسيك دانشگاهي را
ادامه دهد. ايشان توانستند دورة دكترا PH.D)) در رشته معقول را در دانشكدة
الهيات در سال 1341 آغاز و در سال 1344 با ارائه رسالة دكتراي خود با موضوع
«حكمت الهي و نهجالبلاغه» به پايان برد. رسالة تحقيقاتي دكتراي وي با
درجة بسيار خوب با راهنمايي استاد مرحوم «سيد محمد مشكوة» مورد تصويب
شوراي دانشكده قرار گرفت.
زندگاني اجتماعي و سياسي
زندگي سراسر
انديشه و شور و معنويت مرحوم مفتح همواره با هدف اصلاح امت اسلامي توأم بود
و براي رسيدن به كمال معنوي، از هيچ تلاشي فروگذار نميكرد. زماني كه در
حوزه و دانشگاه به تدريس ميپرداخت، طلاب و فضلا و دانشجويان را به نحوي
شايسته تربيت مينمود و در برنامههاي درسي خود بحثهاي اخلاقي و اجتماعي
را برمبناي روشنگري جامعه شناختي اطراف خود قرار ميداد و آنها را علاوه بر
فراگيري متون درسي، به تهذيب نفس و مبارزه با شيطان درون و همچنين به
شناخت جامعة خود و خلاءهاي موجود و پر كردن اين خلاءها تشويق و ترغيب
مينمود. در آن هنگام كه در مواجهه با عموم طبقات جامعه، با رأفت و رحمت
اسلامي و منطبق با حدود اسلامي در بالا بردن رشد معنوي جامعه و برآوردن
نيازها و احتياجات آنها در حد امكان و توان خويش فروگذار نبود. با مديريتي
قابل تقدير در شكل دهي مبارزات مردمي و ايفاي نقش فعال در سازماندهي و
برنامه ريزي در كنار علامة شهيد مرتضي مطهري و شهيد مظلوم آيتالله دكتر
بهشتي و تني چند از روحانيون متعهد و مكتبي با الهام از فرامين حضرت امام
توانست در هدايت مبارزات اسلامي نقش بسزايي داشته باشد.
وي دربارة اهميت هدايت امت اسلامي ميگويد:
«ما
در هر لباس و داراي هر پست و موقعيتي باشيم، وظيفهاي سنگين به دوش
داريم، و به حكم اينكه مسلمانيم بايد در راه حفظ اسلام بكوشيم. مخصوصاً
روحانيت امروز مسئوليتي خطير به عهده دارد و بايد براي اين سه دسته
«كنجكاو» و « بهت زده» و «عامل استعمار» وظيفه خود را انجام دهد.
روحانيت،
مخصوصاً حوزة علميه قم كه قلب ايران است، اين تكليف مهم را احساس نمود. و
علاوه بر دروس معمولي فقه و اصول، مطالعات و تحقيقاتي ريشه دار در
قسمتهاي ديگر مانند: تفسير و فلسفه و كلام و همچنين ملل و نحل نمود. و
آثار گرانبها و پرارزش منتشر كرده تا پاسخي مثبت و صحيح در برابر
كنجكاويها و سؤالها داده باشد.»3
وي به منظور توجه امت اسلامي به
مطالعه و آشنايي جوانان با مباني اسلامي ميگويد: «بيش از هر چيز، امروز
براي جوانان ما و امت اسلامي بپاخاستة ما، مطالعه در مكتب اسلامي و
برنامههاي اجتماعي اسلامي و ايدئولوژي اسلام لازم است.»
با اين
انديشه و افكار بود كه شهيد دكتر مفتح زندگاني خود را وقف اسلام و مسلمين
كرده و به جهادي وصف ناپذير مشغول گرديد. جهادي همه جانبه، جهادي كه تمامي
زواياي حركت استعمارگران را در نظر گرفته و با تمام همت و قواي خويش،
آنها را هدف گرفته تا بتواند راه را بر بدانديشان و كجانديشان عرصة فرهنگ و
سياست ببندد.
مقام معظم رهبري حضرت آيتالله خامنهاي دربارة شخصيت وي و چگونگي تلاش بيرياي او چنين ميفرمايد:
«شهيد
مفتح يكي از مظاهر فرهنگي بود كه اسلام را در مرحله عمل به فردها،
زاويهها و خلوتها محدود نميكرد. اسلام را با همان شمول و همه جانبه
بودنش در اعتقاد و عمل در معرفت و تحقيق ميفهميد و به دنبال آن تلاش
ميكرد..»
«... شهيد مفتح در زندگي كم نمود و كم تظاهر، اما پرتحرك
بود.»... «... از شهداي گرانقدر انقلاب چون مطهري، مفتح و بهشتي بايستي به
عنوان شهداي ضديت با التقاط نام برد، چون اين عزيزان فضاي حوزه را به
محافلي از دانشگاه و خصوصاً به جمع دانشجويان منتقل كردند و لذا جريانهاي
التقاطي نميتوانستند آنان را تحمل كنند.»4
حضور شهيد مفتح در عرصههاي
نبرد با استعمار فرهنگي هر روز جلوههاي مقتدرانهتري مييافت و وي در
انسجام نيروهاي مذهبي براي مقابله با اين گونه استعمار تلاش بيشتري
مينمود. وي ضمن ايستادگي و پايمردي در مقابل تهاجم فرهنگي بيگانگان، با
بيانات و خطابههاي متين و متقن براي نسل جوان و سخنرانيهاي مختلف در
مجامع گوناگون در درجه اوّل مردم را با فرهنگ غني اسلامي آشنا ميساخت و در
ادامه، نيرنگهاي استعمارگران را جهت اشاعه و رشد فرهنگ استعماري آشكار
ميساخت، و كمك شاياني به آماده ساختن نسل جوان براي پيوستن به صفوف كساني
كه عليه طاغوت جهت ايجاد حكومت اسلامي مبارزه ميكردند، مينمود.
وي دربارة استعمار و چگونگي مقابله با آن چنين ميگويد:
«استعمار،
استعمار است. دشمن، دشمن است. قدرتهاي ضد خلقي و ضد انساني و ضد بشري
در شرق و غرب براي ما تفاوت نميكند. ما يك منطق داريم و آن منطق، منطق
اسلامي، و حركت، حركت اسلامي است. اينجا مرحله حساس حركت است و خيلي
ظريف است و خيلي هشياري ميخواهد.»
با وجود اين گونه انديشهها و اهداف
بود كه مرحوم آيتالله مفتح در سالهاي 1342ـ 1340 از طرف امام (قدس سره)
مأموريت يافت جهت آگاهي مردم به استان خوزستان مسافرت نمايد. وي با حضور در
شهرهاي آبادان، اهواز، خرمشهر، با سخنرانيهاي گرم و پرحرارت و خطابههاي
رسا و شورانگيز در كمترين زمان ممكن، وضعيت عمومي اين شهرها را دگرگون
نمود، تا آنجا كه ساواك از بودن ايشان در استان خوزستان احساس خطر نمود. و
از حضور ايشان در اين استان ممانعت به عمل آورد. عكس ايشان را تكثير كردند و
به فرودگاهها و ايستگاههاي راه آهن و شركتهاي مسافربري داده، ورود ايشان
را به استان ممنوع اعلام كردند.
كانون اسلامي دانشآموزان قم
همان
طور كه گفته شد از مهمترين مسائلي كه استاد شهيد بر آن اهتمام ميورزيد،
بالا بردن سطح آگاهي عموم طبقات مردم بود. و اين آگاهي مرحله اوّل و شرط
مسلم پيروزي نهضت فكري اسلامي بود. او با همياري ديگر دوستان و همفكران
خود، براي قشرهاي مختلف، تشكلهايي را پيش بيني كرده و آنها را منسجم
مينمود. لذا به منظور به منصه ظهور رسانيدن اين مهم، با همفكري انديشمند
مظلوم، شهيد بزرگوار مرحوم آيتالله بهشتي (اعليالله مقامه)، براي تربيت
مديران و رهبران آينده جامعه، يعني دانشآموزان، تجمعي را به نام «كانون
اسلامي دانشآموزان قم » بنيان نهاد. در اين مركز بود كه طلاب،
دانشجويان، معلمان، دانشآموزان گرد هم ميآمدند و بر محور مباني معرفت
شناختي اسلام ناب محمدي، تعليم ميديدند. بر حول همين محور، انگيزشهاي
مبارزه با رژيم ستمشاهي شكل گرفته، و جريانهاي فكري مبارزه با رژيم تحقق
يافت. بدين ترتيب هر چه رژيم منحوس سلطنتي تلاش خود را بر اشاعة فرهنگ
منحط غرب و افكار و انديشههاي برآمده از آن قرار ميداد جوانان و
فرهيختگان علم و انديشه با حضور در اين كلاسها و محفلهاي ماهانه و هفتگي
اين كانون آگاه شده و روشهاي مبارزه با آن را ميآموختند.
به اين گونه
بود كه افكار صحيح اسلامي در ميان جوانان و دانشآموزان هر روز رواج بيشتري
يافته، و مبارزه با رژيم شكل يافتهتر ميشد.
مجمع علمي اسلام شناسي
آيتالله
مفتح در دوران خفقان و تيرگيهاي ستم، همچون يك طبيب انديشه به شناخت
دردها و دشواريهاي موجود در جامعه پرداخته و با جديت، تلاش، كوشش و
فعاليتهاي خستگيناپذير به درمان دردها و بيماريهاي مزمن و مسري
ميپرداخت.
او احساس ميكرد براي متشكل ساختن و سازمان دهي امور طلاب و
فضلا و تبادل نظر و تعاطي افكار در خصوص مسائل اسلامي با توجه به مقتضيات
زمان و نيازهاي اجتماعي لازم است مجمعي بنيان نهاده شود تا از اين طريق
نويسندگان و محققان و مترجمان خوش ذوق و دورانديش دست به كار شوند و
توانائي و استعداد نويسندگي خود را بروز دهند و از سويي با تأليف آثار و
ترجمه كتب مورد نياز، جامعه تشنه را تغذيه فكري و فرهنگي نمايند.
شهيد
دكتر مفتح معتقد بود كه حوزة علميه، اين ميراث پر بهاي انبيأ و اوليأ چراغ
روشنگري است كه از ديرباز فرا راه عاشقان علم و طالبان تهذيب و تربيت و
بزرگان علم و تقوا جويندگان معارف الهي پرتو افشاني كرده و در طول تاريخ
علماي بزرگ و محققان عاليمقام و محدّثان و مفسّران و فلاسفه و انديشمندان
برجسته كه از اين مركز برخاستهاند، هر يك مشعلدار علم و انديشههاي
اسلامي بوده و در سختترين شرايط زندگي، هرگز مسلمانان را تنها
نگذاردهاند و هميشه در ميان مردم و با مردم زندگي كردهاند. آنها در دو
قلمرو فردي و اجتماعي فرهنگ و سياست علم و انديشه حماسه و مبارزه سلوك و
عرفان پيشگام جامعه بودهاند و در برابر سپاه «جهل» و «ظلم» ايستاده و از
حريم دين و حدود الهي و اصالت مذهب حمايت كردهاند. لذا مصمم شد تا طي
جلساتي تشكيلات منسجم و منظمي را بنيان نهد، تا بتواند پرتويي از فروغ
اسلام را فرا روي جامعه قرار دهد و بر ضد ضلالت و ظلمت بپا خيزد. شهيد
آيتالله مفتح در دهة 1340 ش به منظور معرفي چهرة اسلام ناب محمّدي، از
طريق نشر كتب و رسائل اسلامي در موضوعات مختلف سياسي، اجتماعي، تاريخي،
اعتقادي، تشكيلاتي را تحت عنوان «جلسات علمي اسلام شناسي» راهاندازي
نمود و به اين شكل فعاليتهاي وسيعي را به منظور شناساندن چهره اصيل اسلام و
فرهنگ اسلامي شروع كرد. اگر اين مركز از سوي ساواك تعطيل نميشد، مسلماً
اكنون يكي از مهمترين مراكز علمي در جهان اسلام به شمار ميآمد.
در
اين مجمع، فضلاء و طلّاب علاقمند تحت نظارت و هدايت و مديريت استاد شهيد
به تأليف و ترجمه كتبي در موضوعات مذكور ميپرداختند، و بدين گونه به بخشي
از سؤالات مطروحه كه در آن زمان، در گوشه اذهان جوانان بي جواب مانده بود،
پاسخ داده و اين خلاء علمي، اجتماعي، مذهبي، سياسي، كه از دير زمان در
حوزة مقدسه قم احساس ميگرديد بدين سان مرتفع شد. وجود جلسات اين مجمع
باعث گرديد علاوه بر انتشار كتب مذكور، نويسندگان زيادي در همين جلسات
تربيت شوند كه بتوانند تا حدودي پاسخگوي نسل جوان آن روزگار باشند. خدمات و
آثار اين نويسندگان حتي پس از تعطيلي مجمع توسط ساواك، همچنان ادامه
يافت. و اين بزرگان توانستند تا سالياني طولاني به روشنگري و هدايت عموم
مردم بپردازند.
مسلماً اگر اين تشكيلات منسجم كه با انگيزههاي قوي
مذهبي، اعتقادي شكل گرفته بود استمرار مييافت، ما امروز شاهد فعاليتهاي
گسترده نه تنها در ايران بلكه در سطح جهان بوديم و تأثيرات عميق آن در
عالم اسلام، كاملاً محسوس بود.
از كتبي كه اين مجمع در فرصت بسيار كوتاه توانست به جامعه اسلامي عرضه نمايد ميتوان از آثار زير نام برد:
1ـ اسلام پيشرو نهضتها5
ساواك طي گزارشي پيرامون كتاب مزبور مينويسد:
29/10/1345 گزارش: كتاب اسلام پيشرو نهضتها
منظور:
محترماً ساواك كرمان در مورد انتشار كتاب ياد شده فوق كه داراي مطالب حاد و
تحريك كنندهاي ميباشد نظريه اين اداره كل را خواستار شده است.
اقدامات
انجام شده: با توجه به اينكه سابقهاي از چاپ و انتشار كتاب مزبور به دست
نيامده، يك جلد از آن از طريق ساواك تهران تهيه و مورد بررسي قرار گرفت.
اين كتاب كه نوشته محمد مصطفوي كرماني و غلامحسين حقاني تهراني، و زير
نظر دكتر مفتح، در چاپخانة علميه قم به چاپ رسيده، در صفحه اول آن تحت
عنوان اهدأ كتاب چنين نوشته شده «به پايهگذاران و جانبازان نهضتهاي
اصلاحي و ضد استعماري به دانشجويان غيور به روشنفكران بيدار اهدأ ميگردد»
همچنين در ساير صفحات كتاب مزبور مطالب تحريك كننده، برخلاف مصالح كشور به رشته تحرير درآمده كه چند مورد آن ذيلاً به عرض ميرسد.
صفحه
10ـ لنين وقتي وضع فعلي دين داران را ديد و گفت : دين ترياك اجتماع است و
به وسيله آن طبقات محروم، احساس درد و فقر و فشار نميكنند و سد محكم در
راه انقلاب و پيشرفت است. اما در مقابل لنين، فلاسفهاي هستند كه مانند
(نيچه) فيلسوف معروف ميگويد: دين وسيله انقلاب طبقه ضعيف است.
ما
وقتي به تاريخ اديان مراجعه كنيم، مطالب براي ما روشن و قطعي ميگردد كه
دين به معناي واقعي و بدون تحريف، هميشه سبب انقلابهاي اصلاحي و عظمت
تودهها بوده است و طبقات مردم تحت رهبري يك پيامبر قيام كردهاند.
صفحة 11: ما ميخواهيم طبقات ضعيف گرفتار را عزت بخشيم و به آنان فرمانروايي و حكومت داده و اين آب و خاك را به دست آنها بسپاريم.
صفحة
12: دشمنان شكست خورده اسلام و مزدوران آنان كه خود ميدانند، روح اسلام
چگونه مردم غيور و شجاع بار ميآورد و عامل مهم پيشرفت و بيداري مسلمانان
است، سعي ميكنند كه مسلمانان سرگرم ظواهر و گاهي موهومات نموده و آنان را
از حقيقت اسلام باز دارند آنها اگر چه دشمن اسلامند، اما اسلام واقعي و نه
ـ اسلامي كه وسيله خفقان مردم و ترياك اجتماع است، و حتي در راه منافع
جاه طلبي و استعمارگري آنان استخدام ميشود، اسلام نيمه جان كه در سايهاش
استفاده كنند و از خطراتش مصون باشند.
نظريه: در صورت تصويب از طريق بخش 324 نسبت به جمع آوري و جلوگيري از انتشار و چاپ كتاب مزبور اقدام شود.
2ـ با ضعف مسلمين دنيا در خطر سقوط، تأليف: ابوالحسن الندوي، ترجمه مصطفي زماني
3ـ شيعه و زمامداران خود سر، تأليف : محمد جواد مغنيه، ترجمه، مصطفي زماني
4ـ دعا عامل پيشرفت يا ركود، تأليف: محمد مصطفوي كرماني
5 ـ جهان بيني و جهان داري علي عليهالسلام، سيد ابراهيم سيد علوي
6ـ رهآوردهاي استعمار، مهدي طارمي
7ـ همسران رسول خدا صليالله عليه و آله و سلم، عقيقي بخشايشي
8ـ زيارت، خرافه يا حقيقت، غلامحسين رحيمي اصفهاني
9ـ نظام كار و كارگر در اسلام، ترجمه و نگارش سيد جعفر شيخالاسلامي
10ـ اسلام بر سر دو راهي، محمد اسد اطريشي، ترجمه علياكبر حسيني، عقيقي بخشايشي
11ـ به سوي اسلام يا آئين كليسا، ترجمه و نگارش مصطفي زماني
12ـ ابراهيم بت شكن يا قهرمان توحيد، مصطفي زماني
13ـ مصاحبهاي دربارة خرافه و نيرنگ، سيد كاظم ارفع
آيتالله
شهيد مفتح بر تمامي كتب فوق مقدمه اي جامع نگاشته و در هر كدام به ابهام،
اشكال... جامعه پاسخ ميداده و به روشنگري و ارائه طريق در روش اسلام
شناسي مبادرت ميورزيد. با تلاش و پيگيريهاي منظم آيتالله مفتح، مجمع
اسلامشناسي حدود 20 نويسنده متعهد، فعال و زبده را جذب و در يك گردهمايي
با حضور جمعي از اساتيد حوزه علميه قم تصميم گرفت. نشريهاي تحت عنوان
«اسلام شناسي » عرضه نمايد تا از اين طريق هماهنگ با نيازمنديهاي اجتماعي
گامي متناسب با مقتضيات اساسي و در خور توجه جامعه برداشته شود.
شهيد
مفتح در نظر داشت نشريه مذكور را پس از انتشار چند شماره، به صورت روزنامه
منتشر نمايد. اما ساواك از اين برنامه مطلع و به ايشان اجازه نداد حتي يك
شماره از آن مجله را منتشر نمايد.6 مرحوم حجتالاسلام زماني دربارة مجمع
علمي اسلامشناسي مينويسد:
«خوب به خاطر دارم، اوّلين كتابي كه به
نام مجمع علمي اسلامشناسي منتشر شد; كتاب «شيعه و زمامداران خودسر» اثر
استاد محمد جواد مغنيه نويسنده معاصر لبناني بود. اين كتاب را پانزده روز،
ترجمه كردم و در طول يك ماه به چاپ رسانيدم.
همراه انتشار كتاب،
استاد شهيد آيتالله مفتح به عنوان گردانندة يك مجمع زيرزميني به سازمان
امنيت احضار گرديد و تحت فشار ساواك قرار گرفت.
اما سؤالها و تلفنها و احضارها، وي را از عنوان مطالب در مجمع و بحث و بررسي و ايجاد رشد فكري باز نميداشت.»
در
گزارش ديگر ساواك در تاريخ 5/4/1345 پيرامون جلسات علمي اسلام شناسي آمده
است: «اخيراً به كرات مشاهده ميگردد از طرف (جلسات علمي اسلام شناسي) كه
زير نظر دكتر محمد مفتح در شهرستان قم اداره ميگردد كتابهائي با عناوين
مذهبي و در حقيقت در زمينههاي مخالفت با رژيم سلطنتي و هيئت حاكمه در
چاپخانههاي آن شهرستان چاپ و منتشر ميگردد. اينان نظرات انتقادي خود را
به نحو مكارانهاي در لباس داستانهاي مذهبي با شدت هر چه تمامتر عنوان
نموده و با اين حربه زبان به انتقاد از روش دولت نسبت به جامعه مذهبي
گشودهاند تا جائي كه از تحريك و ترغيب خواننده به مبارزه با رژيم نيز
كوتاهي نمينمايند. منجمله در كتاب (دنيا در خطر سقوط) ترجمه مصطفي زماني
صفحه 272ـ273 با حروف برجسته چنين نوشته شده است:
«اسلام آمده كه رژيم
استبداد و حكومت مطلقه شاهان خودسر را واژگون كند» و اضافه شده ... «كدام
منطق اجازه ميدهد كه پادشاهان و شاهزادگان با مال مردم مانند ديوانگان هر
چه خواستند هوسبازي كنند ولي ملت بينوا براي رفع گرسنگي و پوشيدن بدن
وسيلهاي نداشته باشند. «و باز نوشته شده» اگر تعبير چراغ صحيح باشد چراغ
سلطنت و حكومت فردي روغنش تمام شده و رو به خاموشي ميرود و امروز و فردا
نابود خواهد شد.» با بررسي كتب مؤسسه ياد شده كه اكثراً بدون اخذ مجوز
قانوني از مقامات ذي صلاح انتشار يافته معلوم گرديده، ناشرين و
چاپخانههاي مباشر طبع با علم به عدم رعايت قانون، گستاخي را به حدي
رسانيدهاند كه نام چاپخانه و ناشر و مراكز پخش را روي جلد و صفحات اول و
دوم كتاب به صراحت ذكر مينمايند و همچنين استنباط ميگردد كه سياست مماشات
نسبت به چاپ كتب آن مؤسسه متصديان ياد شده را بي پروا نموده و با وجود آن
اين سازمان نسبت به جلوگيري و جمع آوري كتب مورد بحث به موقع اقدام و مراتب
را جهت اجراي قوانين موجود به وزارت فرهنگ و هنر و وزارت اطلاعات منعكس
مينمايد متأسفانه نتيجه مطلوب حاصل نگرديده و آن مؤسسه نيز كماكان درصدد
طبع و انتشار كتب جديد در همين زمينهها ميباشد.
نظريه: با عرض شرح
فوق و اهميت مفاد كتابهاي منتشره و با توجه به اينكه طول زمان عامل مناسبي
در اشاعه مطالب اغوا كننده آنها ميباشد و در صورت تصويب اجازه فرمائيد:
1ـ كليه كتب مؤسسه ياد شده كه تا كنون بررسي و انتشارش مصلحت نبوده راساً از طرف مأمورين ساواك جمع آوري گردد.
2ـ چاپخانههاي مباشر طبع كتب ياد شده بازرسي و در صورت وجود كتابهاي جديدي در اين زمينهها پيشگيري لازم معمول گردد.
3ـ
متصديان چاپخانههاي مختلف به منظور اجراي مفاد ماده 83 آئين نامه تأسيس
چاپخانهها كه مقرر ميدارد (هيچيك از چاپخانهها مجاز نيستند در مورد كتاب
و رسالات برحسب مورد بدون ارائه گواهي وزارت فرهنگ و هنر يا وزارت آموزش و
پرورش اوراقي را به چاپ برسانند)احضار و تعهدي مبني بر رعايت كامل آئين
نامه مربوطه اخذ گردد.
4ـ از فعاليت چاپخانههائي كه بدون داشتن پروانه از سازمان مبادرت به چاپ كتب ياد شده نمودهاند جلوگيري گردد.
5ـ
ناشرين و نويسندگان و مترجمين مؤسسه فوق الاشعار احضار و نسبت به مفاد و
مطالب كتب مذكور توسط بخش 302 بازپرسي و برابر مقررات با آنان رفتار گردد.
مراتب جهت صدور اوامر مقتضي باستحضار ميرسد.
اما
شهيد مفتح و يارانش با قدرت و دقت به كار خود ادامه دادند و آنگاه كه
ساواك كار را بكلي تعطيل نمود، برنامهاي ديگر را آغاز كردند.
حضور فعال در عرصة سياست و مبارزه
همان
طور كه در قسمتهاي قبل ذكر گرديد; با آغاز نهضت امام خميني از ابتداي دهة
1340 شهيد دكتر مفتح همچون ديگر شخصيتهاي برجسته و شاگردان امام خميني در
صحنة سياست حضوري فعال يافتند. ايشان در سال 1342 با مرحوم آيتالله حاج
آقا روحالله كمالوند ارتباط داشته و همچنين در جريان محرم همان سال در
آبادان بيش از همه، در مبارزه عليه رژيم شاه پيشقدم بود. از نظر منبر هم
بياني گرم و رسا و پرحرارت و جالب داشت.
در مسائل سياسي بيپرده وارد
ميشد، و با مردم صحبت ميكرد. در روزهاي تاسوعا، و عاشورا آنچنان با حرارت
صحبت ميكرد كه ساواك مانع از ادامة مجلس ايشان ميشد.7 در جريان «جمعيت
مؤتلفه » از اعضاي روحاني و فكري تشكيلات به شمار ميرفت. اعضاي هيأت
جمعيت مؤتلفه آقايان : شهيد مطهري، شهيد مفتح، شهيد بهشتي، آيتالله حاج
شيخ عبدالرحيم رباني شيرازي، شهيد دكتر محمد جواد باهنر... بودند.8
پس
از تبعيد حضرت امام به عراق، چهرههاي برجستة مبارزه و فكر حضرات آيات :
شهيد مطهري، شهيد بهشتي، شهيد مفتح، حضرت آيتالله خامنهاي،
حجتالاسلام هاشمي رفسنجاني و.... بودند. پس از تصويب لايحة انجمنهاي
ايالتي و ولايتي، آيتالله مفتح از جمله روحانيوني بود كه در منبرها به
افشاگري ميپرداخت و در شهرهاي آبادان، اهواز، خرمشهر، دزفول... سعي در
افشاي ماهيت ضد اسلامي رژيم داشت.
به علّت فعاليتهاي مستمر و پيگير
آيتالله مفتح و نقش والاي وي در بيداري مسلمين و محبوبيت بي نظير آيتالله
مفتح در بين جوانان و فرهنگيان ايشان را به استان خوزستان ممنوعالورود
اعلام كردند و بار ديگر ايشان را در شرايط سختي قرار دادند تا اينكه در سال
1347 آيتالله مفتح را از آموزش و پرورش قم اخراج كردند و ايشان را به
نواحي بد آب و هواي جنوب ايران تبعيد كردند. پس از انقضاي مدت تبعيد شهيد
مفتح مانع حضور وي در شهرستان قم گرديده در سال 1349 مجبور به اقامت در
تهران گرديد.
فكور ژرف انديش و يار ديرين ايشان، مرحوم شهيد مظلوم
دكتر بهشتي از اين دوران اين گونه ياد ميكند: «مرحوم دكتر مفتح يك طالب
علم جدي و سخت كوش و يك مدرس موفق بودند و از سال 1341 كه مبارزات اجتماعي و
اسلامي امت قهرمان ما به رهبري امام و شركت فعال و سازنده روحانيت اوج
گرفت و نقطه عطفي پيدا كرد، ايشان در مبارزات شركت داشتند. در خوزستان و در
شهرهاي مختلف سخنرانيهاي مهيجي داشتند.»9
حضور دكتر مفتح در تهران
نقطه عطف و نقطة آغازين ديگري در زندگي وي به شمار ميآيد. حضور وي در
تهران باعث گرديد از يك طرف با شخصيتهاي علمي و انديشمندان اسلامي و از
طرف ديگر با دانشجويان ارتباط نزديك تري پيدا نمايد و آمال و انديشههاي
خود را در كنار همفكران خود محقق سازد. در همين سال به دعوت دانشكده الهيات
در اين دانشكده مشغول به تدريس گرديد، و همزمان به دعوت «انجمن اسلامي
دانشگاه تهران» به اقامه نماز جماعت در مسجد دانشگاه همت گمارد و جهاد
اسلامي را از سنگر دانشگاه با اخلاص تمام همان گونه كه معتقد بود ادامه
داد.10
آيتالله مفتح، دريايي مواج و چراغي فروزنده بود و فروزش اين
چراغ در دانشگاه فروغ بيشتري يافت تا باعث گرديد تدريس وي در جمع دانشجويان
و سخنرانيهاي وي در كانونهاي دانشجويي آتش نهضت اسلامي را افروخته نمايد.
رژيم شاه با محدود كردن مرحوم مفتح تصور ميكرد ميتواند انديشه ايشان
را نيز در قالب و خاستگاه خود درآورد و امكان مبارزه عليه رژيم را از
ايشان سلب نمايد، اما نميدانست كه انديشه و تفكر را در محبس نميتوان نگاه
داشت.
حضور مرحوم آيتالله مفتح در تهران، خاصّه در محيط دانشگاه
موجي را ايجاد كرد كه يكي از اثرات پايدار آن پيوند ميان روحانيت مقتدر
شيعه و دانشجويان حقيقت طلب بود. موج حركت و انقلاب بر مدار انديشه و تفكر
اسلام ناب محمدي كه مرحوم مفتح و علامة شهيد مرتضي مطهري در دانشگاه ايجاد
كردند، باعث گرديد نسل جوان گمشدههاي خود را در محفلهاي نوراني و گرم و
صميمي استاد شهيد بيابند. از اين رو جلسات سخنراني مرحوم مفتح هر روز فشرده
تر و پرجمعيت تر ميگرديد، و استقبال جوانان از اين مجالس به حدي بود كه
در ابتدا هيچكس تصوّر آن را هم نمي كرد. لذا آيتالله مفتح از اين فرصت
كمال استفاده را كرده و مباني اسلامي را به نحو جامعتر و كاملتر مورد تحليل
و بررسي قرار ميداد. وي معتقد بود: «در يك حركت، در يك نهضت حتماً
ايدئولوژي لازم است و بايد باشد.»11
و معتقد بود كه اين ايدئولوژي
حتماً بايد بر مبناي قوي و نيرومند فرهنگ غني اسلامي باشد. لذا ميفرمود:
«انقلاب، اسلامي، جمهوري، اسلامي، قوانين، اسلامي. حكومت و خلاصه
مدار و معيار حركت ما همه بر محور اسلام است.»12
لذا جوانان را به
سلاح نيرومند عقيده اسلامي مجهز نمود و چنين بود كه زمينة بسيار ارزشمندي
براي انقلاب اسلامي در نسل جوان پديد آورد. پيروزي انقلاب اسلامي را مرهون
عمل به احكام متعاليه اسلامي ميدانست. مرد انديشه و مبارزه مرحوم
آيتالله مفتح كه حضور اجباري وي در تهران، بركت ديگر و توفيق ديگري در
زندگي او بود باعث گرديده بود سنگر دانشگاه و سنگر مسجد را براي اين مهم
انتخاب كند. او كه از هر فرصتي كمال استفاده را ميبرد، هرگز اجازه نداد يك
دقيقه از عمرش هدر رود، و گوهر ارزندة زندگياش بيفايده بگذرد، بلكه حظّ
وافر و بهرة فراوان از آن گرفت. از اين رو، با حضور بيشتر در مساجد،
همانگونه كه از زمان آغازين ظهور اسلام، پايگاه مبارزه و رشد و تعالي
اسلام بوده ; مسجد را پايگاه مبارزه خود قرار داد.
وي در مورد انتخاب
مسجد به عنوان پايگاه مبارزه چنين بيان ميدارد: «اين انقلاب، از مراكز
روحاني شروع، و در پايگاههاي مساجد تقويت و به وسيلة ملت مسلمان پاينده
شد.»...13 «...نجات ما، انقلاب ما در اثر اسلام بود و در ادامهاش و رسيدنش
به پيروزي كامل بايد در لواي اسلام باشد.»14 آيتالله مفتح، پس از مسجد
دانشگاه به پيشنهاد برخي از بزرگان، در مسجد الجواد تهران حضور يافت، و
اين مسجد را مركز فعاليتهاي علمي و مبارزاتي خود قرار داد. وي با همكاري
استاد شهيد علامه مرتضي مطهري(ره) و شهيد مظلوم آيتالله دكتر بهشتي،
شهيد حجتالاسلام دكتر محمد جواد باهنر و ديگر دوستان كلاسهاي متعددي در
اين مسجد منعقد نمود.
شهيد مفتح در اين كلاسها، مباحث اسلامي را با طرحي نوين و شكلي جديد مطرح نمود كه مورد استقبال جوانان قرار گرفت.
كلاسهاي
اسلام شناسي بخصوص كلاس تفسير قرآن كه توسط آيتالله مفتح به طور عالمانه و
محققانهاي تدريس ميگرديد، يكي از مباحث بسيار جذاب و قابل استفاده براي
جوانان و ديگر اقشار جامعه بود. وجود اين كلاسها و محيط شورانگيز و ساختمان
جديد، سالن كتابخانه مسجد در محيط طاغوت زده آن روزگار، باعث گرديد، اين
محل به محفل گرمي براي مباحثات علمي و پايگاهي براي مبارزه با رژيم ستم
شاهي تبديل گردد.
مسجد جاويد
فعاليت دكتر مفتح پس از بسته شدن
مسجد الجواد در سال 1352 در مسجد جاويد آغاز گرديد كه علاوه بر امامت مسجد
برنامههاي مختلفي داشت از جمله تشكيل كلاسهاي عقايد، دعوت از خطبأ و وعاظ
بزرگ، تشكيل كتابخانه، كلاسهاي اسلامشناسي، جامعه شناسي، تاريخ
اديان، اقتصاد، فلسفه، تفسير قرآن، نهجالبلاغه، كه در سطح وسيعي تشكيل
گرديده بود. مورد استقبال طبقات مختلف قرار گرفته و اين مسجد را به پايگاه
علمي و مبارزاتي عليه رژيم منحوس مبدل ساخت. فعاليتهاي گسترده و استقبال
فراوان مردم و تربيت نسل جوان در اين مسجد باعث شد ساواك در روز سوم
آذرماه 53 پس از سخنراني حضرت آيتالله خامنهاي (مقام معظم رهبري) به
مسجد هجوم آورده و حضرت آيتالله خامنهاي و آيتالله مفتح را دستگير و
ايشان را به زندان افكندند و مسجد را نيز تعطيل كردند. شهيد رجائي در
خاطرات خود ميگويد:
«آن سال كه من زندان كميته را ميگذراندم (سال
1353 كه مقام معظم رهبري و شهيد مفتح در زندان بودند) واقعاً جهنمي بود. در
تمام كميته شبها تا صبح فرياد آه و ناله بود. صبح هم تا شب همين طور آن
آيه « ثم لايموت فيها و لا يحيي» تصديق ميشد. افرادي كه آنجا بودند نه
مرده بودند و نه زنده براي اينكه آنها را اينقدر ميزدند تا دم مرگ و باز
دو مرتبه ميزدند و مقداري رسيدگي ميكردند تا حال شخص نسبتاً بهبود
مييافت و دو مرتبه همان برنامه اجرا ميشد. در كميته انواع شكنجهها را
ميدادند.»15
مرحوم آيتالله بهشتي از مبارزات و حضور فعال شهيد مفتح
در مسجد جاويد، چنين ميگويد: «مرحوم دكتر مفتح قبلاً در مسجد تازه ساز
ديگري به نام مسجد جاويد اقامه جماعت ميكردند و آنجا جلسات مفيد و مؤثري
را برپا ميكردند. اينها به دنبال تعطيل حسينيه ارشاد براي مشتاقان فرصت
مناسبي را بوجود ميآوردند كه دور هم جمع شوند و به سخنرانيهاي سازنده
اسلامي گوش دهند.
چند وقتي كه ايشان در مسجد جاويد فعاليت ميكردند،
دستگاه ساواك رژيم جلوي ايشان را گرفت و دستگير كرد ايشان را و بعد ايشان،
مدتي ديگر از اقامه نماز جماعت محروم بودند.»16 همسر شهيد مفتح از انتقال
آيتالله مفتح به تهران و حضور در دانشگاه و مسجد جاويد چنين ياد ميكند:
«با
انتقال ايشان به تهران و قبول مسئوليت استادي در دانشكده الهيات با همكاري
استاد شهيد مرتضي مطهري دست به ايجاد تحول فكري و شناساندن اسلام و تشيع
راستين به طبقه دانشگاهي و تحصيل كرده زدند و مبارزات خويش را در دانشگاه و
مسجد جاويد كه به صورت مركزي براي تجمع جوانان مسلمان و مبارز درآمده بود
ادامه دادند كه منجر به دستگيري ايشان در سال 53 و تعطيل شدن مسجد جاويد
گرديد.»17
مسجد قبا
در نزديكي حسينيه ارشاد، مسجدي به تازگي
بنا شده بود كه در موقعيت بسيار مناسبي قرار داشت و شهيد مفتح پس از آزادي
از زندان در سال 1354 اقامة نماز جماعت اين مسجد را به عهده داشت و در
جلسهاي با حضور مرحوم آيتالله طالقاني و استاد شهيد علامه مطهري اين مسجد
را قبا نام نهادند. از آنجا كه آيتالله مفتح كه همواره در تلاش و تكاپو
بودند و هر جا كه حضور مييافت، همه را تحت تأثير قرار ميداد; با آزادي
از زندان با روحية بسيار عالي به فعاليتهاي خود ادامه داد و اين بار نيز
اين مسجد را سنگري براي مقابله با تهاجم بيگانگان و پايگاه مبارزات برعليه
استبداد ستم شاهي قرار داد. او خود را وقف خدمت به اسلام كرده بود و زندان
رفتن، شكنجه ديدن و محروميتها، در روحيه خلل ناپذير او هيچ تأثيري
نداشت. او معتقد بود:
«شهداي ما به خاطر اسلام است. مبارزات ما به
خاطر اسلام است. زندان رفتنها، شكنجه ديدنها، محروميتها و... به خاطر
اين است كه اشخاصي هستيم متعلق به اسلام.»18
وي با عزمي استوار در
مسجد قبا حضور يافت و هستة مبارزاتي ديگري تشكيل داد و بدين ترتيب دوباره
پايگاهي ديگر براي پيشبرد اهداف نهضت اسلامي پا گرفت و فعاليتهاي علمي،
فرهنگي، مبارزاتي ادامه يافت. در آنجا مبارزان اسلام گرد هم ميآمدند و
تا هم از جهات روحي و معنوي و علمي مقدمات رشد و تعالي خود را فراهم آوردند
و هم اينكه برنامههاي مبارزاتي خود را تقويت بخشند. و بدين سان مسجد قبا
يكي از بزرگترين مراكز انقلابي تهران شناخته شد و نقش فراواني در اوج گيري
انقلاب اسلامي مردم ايران ايفأ نمود.
آيتالله مفتح در اين مسجد به
صورت علني و همگاني به وجود رهبري حضرت امام خميني در نظام اسلامي و حركت
انقلاب اسلامي تأكيد مينمود. وي ميفرمود:
«براي انقلاب در جامعه
اركاني نياز است: اول = رهبري آگاه، بيدار، هوشيار، و آسماني; دوم زمينه
نهضت و انقلاب»19 درباره موقعيت مسجد قبا و جايگاه اين مسجد در انقلاب
اسلامي و نقش مرحوم آيتالله مفتح در شكل گيري نيروهاي مسلمان از زبان شهيد
آيتالله دكتر بهشتي ميخوانيم : «مسجد قبا، مسجدي بود تازه ساز.... قرار
بود يك امام فعال و پرجوش در آنجا به اقامت نماز مشغول شود و برادرمان
مرحوم شهيد محمد مفتح براي اين كار انتخاب شدند. انصافاً ايشان در آنجا
فعاليت گسترده، زنده و پرجوش و خروش را به وجود آوردند و در رمضان دو سال
قبل بود كه جلسات پرشكوهي برگزار ميشد سخنرانيهاي مختلف كه پيرامون مسائل
مبارزاتي صحبت ميكردند، در آن شبها مسجد قبا و خيابانهاي اطراف آن، جلوه
تجمع گسترده مبارزان اسلام بود.»20
برنامهريزيهاي مسجد در زمينههاي
مختلف، تأسيس صندوق قرضالحسنه، تأسيس كتابخانه، سالن سخنراني، كلاسهاي
تاريخ، تفسير، معارف و مركز فعاليتهاي جديد اسلامي شد. اين بار مسجد قبا
همچون مسجدي كه در صدر اسلام در مدينه بنا گرديد محراب و ميعادگاه تشنگان
حق و حقيقت، و مركزي براي نشر اسلام ناب محمّدي و نهضت اسلامي امام خميني
گرديد. دعوت از شخصيتهاي برجسته سياسي انقلابي....و از سوي ديگر ارتباط
با محققان جهان اسلام توانست موقعيت ويژهاي براي مسجد به وجود آورد.
آيتالله
مفتح در سفري كه به مصر داشت ضمن بازديد از دانشگاه الازهر از دو شخصيت
متخصص و استاد برجسته اقتصاد اسلامي دانشگاه الازهر دعوت كرد كه به ايران
آمده، در سالگرد تأسيس صندوق قرضالحسنة مسجد قبا سخنراني نمايند. اما پس
از بازگشت ايشان از سفر، ساواك از اجراي آن برنامه جلوگيري كردند. آيتالله
مفتح در ضمن يكي از سخنرانيهاي خود به اين موضوع اشاره دارد: «ما به
ايران آمديم و در صدد مقدمات برگزاري مجلس ميشويم شما ليست سياه (!) را
نگاه كنيد فكر نميكنم كه اسم اين سخنرانها كه ما دعوت كرديم در ليست سياه
شما باشند... گفتند بعداً به شما خبر ميدهيم ده روز بعد به من تلفن زدند
كه نه آقا، ما با مقامات بالاتر تماس گرفتيم. اين دو نفر نبودند و اضافه
كردند اما من بعد از فلاني خواهش ميكنيم كه ديگر در اين كارها دخالت نكند.
اين از وظايف اوقاف است، اگر بخواهد يك شخصيت ديني و مذهبي از كشوري به
اينجا بيايد بايد سازمان اوقاف دعوت كند نه مسجد قبا.... ملاحظه ميكنيد كه
تمام بدبختيهاي ما در نتيجه استبداد بوده است. اميدوارم انشأالله وضع
اجتماعي ما دگرگون شود و بعد از پيروزي انقلاب بتوانيم مبلغين مجهز به
دنياي امروز گسيل بداريم و بفرستيم تا منطق زيبا و شيواي اسلام و تشيع را
براي جهان ثابت كنيم.»21 ساواك در بولتن نوبهاي خود پيرامون مسجد قبا
مينويسد:
«اطلاعات رسيده حاكي بود كه مسجد قبا كه در خيابان شهرزاد،
كورش كبير و در حوالي حسينيه ارشاد تهران واقع شده، به صورت پايگاه
اجتماعي افراد مذهبي دانشجويان متعصب درآمده و دو نفر از وعاظ به اسم محمد
باقر راستگو و محمّد باقر فرزانه در جلسات و منبرهاي مذهبي مسجد مذكور
مطالب تحريكآميز و خلاف مصالح مملكتي در بالاي منبر اظهار ميدارند. چون
اظهارات آنان موجب تأثيرپذيري متعصبين و سوق دادن آنها به سمت فعاليت به
نفع گروههاي برانداز مذهبي ميگرديد. اقدامات لازم براي جلوگيري از سخنراني
و همچنين دستگيري آنان به عمل آمد و دو نفر واعظ مذكور در شهرهاي تهران و
مشهد دستگير و به مسئولين مسجد مذكور نيز شديداً تذكر داده شد.»22 در همين
سالها يك كشيش معروف آمريكايي كه از گروه مسيحيان ضد جنگ ويتنام بود، براي
بررسي وضع ايران و تماس با مخالفان رژيم به تهران آمد. اين شخص با بسياري
از رجال سياسي مذهبي داخل كشور تماس گرفت و با آنها مصاحبه و صحبت كرد. از
جمله مصاحبهاي با آيتالله دكتر محمد مفتح در كتابخانه مسجد قبا انجام
داد، كه در آن اوضاع تيره و تار و توأم با اختناقي كه ساواك پديد آورده بود
بسيار شجاعانه و با صراحت بيان گرديد.23
ايشان قاطعانه و به دور از هر
گونه هراس، در اين مصاحبه موقعيت خفقان آور و تبهكاري رژيم شاه را تشريح
كرد و نظرات خود و روحانيت را مطرح نمود و نفرت جامعه را از رژيم وابسته
بيان كرد. مقارن با رمضان 1356 رژيم پهلوي، سياست خفقان خود را در اثر جو
بين
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت